چی میشه که حافظه ی کوتاه مدت ، تا این حد کوتاه مدت میشه که آدم قولی که صبح به خودش داده رو عصر فراموش میکنه؟!
امروز به خودم قول دادم همه چیو آسون بگیرم و خوش اخلاق باشم و بیخود کلافه نشم و از ازین چیزا .
تا عصر خوب بودم. اما ورود ِ نا بهنگام ِ آقای همسر و خستگی و خواب ِ همیشگیش، باعث شد با اینکه خیلی تو مود کار کردن و تمیزکاری بودم ، منم کنار فندق بخوابم.به خواب احتیاج داشتم و بدنم استراحت کرد و سرحال پاشدم، تا اینجا خوب بود ، اما بی حوصلگی ِ همیشگی ِ آقای همسر دیگه کفرمو بالا اورد :(
تیر آخر هم زمانی زد که باز درخواست ِ کارتمو داشت. امروز دو سوم از حقوق ماه آینده مو خرج کرد. و این بی پولی تا دو سه ماه همچنان ادامه خواهد داشت. هرجوری مثبت باشم و آسون بگیرم کارت ِ خالی این زندگی رو نمی چرخونه :(
دیروزم وقتی بابا اینجا بود کلی دلم گرفت و گریه کردم :(
درباره این سایت