سعی میکنم بعد از این اگه فرصت کنم از شیرین کاری های فندق بنویسم.

دراز کشیده بودیم و داشت با ولع زیاد شیر میخورد. در حین خوردن داشت با انگشتای پاش بازی میکرد. منم در حالی که داشتم به کوتاه کردن موهام فکر میکردم، موهاشو نوازش میکردم . یه دفعه احساس کردم که دیگه شیر نمیخوره. نگاهش کردم دیدم داره شست پاشو میخوره !!!!!


تو روروعکش بود و طبق معمول رفته بود پشت در اتاق خواب و داشت بند حوله منو میخورد که آیفون زنگ خورد. یه دفعه ای هول کرد و تند حرکت کرد که بدو بدو بیاد ببینه کیه که در میزنه و هول شد لای چارچوب در گیر کرد. وای یه قیافه ی " هول شده و ناراحت " ِ  خنده داری پیدا کرده بود که تنها چاره ای که داشتم این بود که بخورمش :)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کاتب Kim baniweb فروشگاه Twana جوشکاری اصطکاکی اغتشاشی کوتول خلاصه کتاب و جزوات درسی آموزش زبان انگلیسی